داستان جالب
این متن رو چند روز قبل خوندم . همیشه آرزو میکنم به عنوان یه معلم بتونم دانش آموزانم رو در یک مسیر مشخص و بدون نگرانی و اضطراب ، هدفمند و همراه بازی و تفریح درس بدم . اما اینجا هر سال کلی کتاب هست و در هر کدوم هم دهها موضوع پراکنده . هر کدوم یه در را ،که نه یه پنجره ، نه اونم زیاده .در واقع هر بخش کتاب ، یه منفذ کوچک رو به بچه ها باز میکنه . یه سری مطالب کلی . گاهی حتی مطالب در سالهای تحصیلی مختلف همدیگه رو پشتیبانی نمی کنند. کاش برای کتابهای درسی ما هم یه فکری میشد. شما هم بخونید. یک دانشجو برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا همراه با خانواده اش عازم اس...